جدول جو
جدول جو

معنی سرگرانی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرگرانی کردن
(رِ گِ رِ تَ)
بی اعتنایی کردن. دلتنگی کردن: صیاد گفت ای غلام چرا سرگرانی میکنی. (هزار و یکشب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
سرپیچی کردن. نافرمانی کردن. سرکشی کردن:
عاقبت عشق سرگرایی کرد
خاک در چشم کدخدایی کرد.
نظامی (هفت پیکر ص 186)
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ)
افتخار کردن:
ولیکن چو شه تیغبازی کند
سر تیغ او سرفرازی کند.
نظامی.
، تکبر کردن. به خود بالیدن:
همه مردمی سرفرازی کند
سر آن شد که مردم نوازی کند.
نظامی.
سرفرازی مکن از کیسه پری
که بود کار فلک کیسه بری.
جامی
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ کَ دَ)
بی اعتنایی کردن. تکبر فروختن:
گفتم که مرا ز غم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر.
فرخی (دیوان ص 445).
خداوند خرمن زیان میکند
که با خوشه چین سر گران میکند.
سعدی.
سر بیش گران مکن که کردیم
اقرار به بندگی و خردی.
سعدی.
کمال بخت خردمند نیکمرد آن است
که سر گران نکند بر قلندر و درویش.
سعدی.
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سر گران کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ دَ)
چراندن خر
لغت نامه دهخدا
(زَ کَدَ)
سنگینی کردن. تثاقل. (زوزنی). تثقیل. (تاج المصادر بیهقی) : و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود... و سپید و سوزش و گرمی نکند، لکن گرانی کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سرسنگینی. تکلف. مشقت. اذیت کردن:
هر آنگه که دینار بردی به کار
گرانی مکن هیچ بر شهریار.
فردوسی.
در دهان دار تا بود خندان
چون گرانی کند بکن دندان.
سنائی.
، خودخواهی. خودپسندی. تکبر:
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن.
نظامی.
، گرانجانی. سخت جانی:
بطول قطعه گرانی نکردم از پی آن
کز این متاع در این عرضگاه ارزان است.
انوری (دیوان ص 351).
تو نه و من در جهان زندگان
راستی باید گرانی میکنم.
؟ (از سندبادنامه ص 151).
بر او زین سپس گو سر خویش گیر
گرانی مکن جای دیگر بمیر.
سعدی (بوستان).
هرکه بی او زندگانی میکند
گر نمی میرد گرانی میکند.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگران کردن
تصویر سرگران کردن
تکبر فروختن، بی اعتنائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگران کردن
تصویر پرگران کردن
((پَ. گِ. کَ دَ))
کنایه از فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
آواره کردن، دربه در کردن، بی خانمان کردن، ویلان کردن، بلاتکلیف کردن، معطل کردن، سرگشته کردن، حیران کردن، آشفته کردن، پریشان کردن، آسیمه سر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
للتّجوّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
Bewilder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
déconcerter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
спантеличити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
ทำให้สับสน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
озадачивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
الجھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
বিভ্রান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
şaşırtmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
kuchanganya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
zaskakiwać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
困惑させる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
לבלבל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
verwirren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
membingungkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
भ्रमित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
verbijsteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
disorientare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
desconcertar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
使困惑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگردان کردن
تصویر سرگردان کردن
어리둥절하게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای